کیکانلو نام روستایی در شهرستان مانه است که در ۵ کیلومتری شرق شهر پیش قلعه مرکز این شهرستان و در ۴۱ کیلومتری شمال غربی بجنورد مرکز استان خراسان شمالی قرار دارد. این روستا دارای مختصات جغرافیایی طول ۵۷ درجه و ۴ دقیقه و عرض ۳۷ درجه و ۶۳ دقیقه و ارتفاع ۶۵۶ متر از سطح دریا می باشد.  
کیکانلو در علم جاینام شناسی از نوع قوم جاینام هاست که برگرفته از نام طایفه ای به همین نام از ایل زعفرانلوست . ایل زعفرانلو یکی از ایلات نیمه مستقل ایل بزرگ چمشگزک محسوب می شده که سرزمین اولیه آنها ولایات آذربایجان و مرعش کردستان ترکیه بوده است (مروج الذهب ۲۶۴). طایفه کیکانلو به دنبال فرمان کوچ اجباری شاه عباس ابتدا به نوخندان و درونگر درگز انتقال یافتند و در آنجا قلعه کیکانلو را ساختند (ایلات و طوایف درگز، ج۲، ص ۲۶). آنها بعدها قلعه اوغاز را مرکز طایفه خود در شمال شرق شیروان قرار دادند. برخی از آنها نیز در زمان ناصرالدین شاه به مناطق مختلف بجنورد کوچ کردند (همان، ج۱، ص ۱۴) و در چند منطقه اقدام به تأسیس آبادی هایی نموده و نام طایفه خود را بر آن نهادند؛ مانند: روستای کیکانلو (شهرستان مانه)، کوشکی کیکانلو (شهرستان سملقان) و نوده کیکانلو (چناران شهر).
واژه «کیکانلو» از نظر ساختواژی در تقطیع اول مرکب از کیکان+ لو است که در آن پسوند «لو» نشانه نسبت در زبان ترکی است که معمولاً بعد از نام طوایف به کار می رفته است؛ مانند: بدرانلو و حمزانلو و غیره. بر این اساس کیکانلو یعنی اهل کیکان. البته کردها هنگام به زبان آوردن این گونه جاینام ها در گفتگو با یکدیگر لفظ «لو» را تلفظ نمی کنند؛ یعنی جاینام هایی مانند کیکانلو، بدرانلو، حمزانلو، رشوانلو، مترانلو و قوردانلو را کیکان، بدران، حمزان، رشوان، متران و قوردان می خوانند. 
همانطور که گفته شد طایفه کیکان قبلاً در کردستان ساکن بودند و اکنون هم جاینامهایی به همین نام در آنجا وجود دارد؛ از جمله «کیکن» که صورت دیگری از کیکان است در ۲۰ کیلومتری مریوان قرار دارد .
همچنین کیکان نام کوهی است در نزدیکی سلماس که بین دو روستای گریکان و هشتراک قرار دارد و خط سرحدی ایران و ترکیه از آن می گذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان، ص۴۱). چند جاینام دیگر هم به نام کیکان در مناطق دیگر وجود دارد؛ از جمله آبادی ها و شهرهایی در نزدیکی مرعش، افغانستان و سیستان. کیکان را در عربی قیقان می گویند.
کلیم الله توحدی در ریشه یابی واژه کیکانلو معتقد است این واژه از " کی+ کان+ لو " تشکیل شده که جزء اول آن "کی" به معنی پادشاه است. بر این اساس او ادعا می کند که کردهای کیکانلو مانند کردهای کاویانلو و کیوانلو از بازماندگان کیانی ها هستند. (حرکت تاریخی کرد به خراسان، ج ۱ص۴). 
قابل ذکر است کیانیان طبق روایات و افسانه ها دومین سلسله پادشاهان ایران بودند که پس از پیشدادیان در ایران حکومت کردند. نخستین پادشاه آن کیقباد بود (فرهنگ توصیفی تاریخ ایران). طبق شرفنامه منیری (ج۲ ص۸۷۹) « کی به فتح کاف پهلوان و پادشاه جبار که از همه پادشاهان عصر خویش بزرگتر بود؛ جمع آن "کیان" است. در قرون سالفه پنج پادشاه را کی گفتندی: کیومرث، کیکاوس، کیقباد، کیخسرو و کیلهراسب». 
ولی واقعیت این است که جزء "کی" در کیکان همان نیست که جزء اول اسامی شاهان کیانی فوق الذکر می باشد. در توضیح این مطلب چند نکته زبانشناختی قابل توجه است.
همان طور که اغلب کردشناسان گفته اند کیکان نام طایفه ای از طوایف کرد است (تاریخ  کرد، ص۱۱۵). در نامگذاری طوایف معمولاً قاعده این است که اسم رئیس یا بانی آن طایفه را جمع می بندند و همان اسم جمع را روی آن طایفه یا آبادی ای  می گذارند که در آن سکونت دارند. مثلاً در زبان فارسی طوایف حاجیها، خداقلی ها، قلعه استادها و در زبان ترکی خوجه لر، قزل لر و قره لر و در زبان کردی طوایف بدران، قوردان و حمزان همگی اسم هایی هستند که نشانه جمع دارند و از آنها برای نامگذاری در آبادی ها استفاده شده است. حتی در جاینام هایی مانند توپکانلو، تیتکانلو، قرکانلو و زردکانلو و حمزکانلو نیز پسوند «ان» نشانه جمع است و واج «ک» جزء ریشه کلمه محسوب می شود نه جزء پسوند. زیرا در زبان کردی پسوندی به صورت "کان" که نشانه جمع باشد و برای نامگذاری اقوام استفاده شود وجود ندارد .
بنابراین طبق دستور زبان کردی واژه کیکان  یک اسم است که از ستاک «کیک» و نشانه جمع «ان» ساخته شده است؛ نه از ترکیب «کی» و «کان». چنانکه در دستور زبان فارسی برای واژه "کی " نیز نشانه جمع "ان"  به کار می رود  که جمع آن می شود «کیان» . کیان (کی+ان) یعنی سلسله منسوب به کی(پادشاه) ولی کیکان که مرکب از «کیک + ان» است یعنی طایفه منسوب به کیک. 
 
یک دلیل زبانشناختی دیگر در تأیید وجه تسمیه فوق این است که وقتی از یکی از اهالی روستای کیکانلو سؤال کنند: اهل کجا هستی؟ به زبان کُردی به دو صورت پاسخ می دهد: «ئه ز ژه که ییکانم» (از کیکان هستم) یا می گوید "ئه ز کَه ییِکی مه" (من کَیکی هستم). از پاسخ اول بگذریم. اما در پاسخ دوم توجه داشته باشید نمی گوید «ئه ز کیکانی مه» (من کیکانی هستم) ؛ بلکه می گوید: ئه از که ییکی مه (من کیکی هستم). «کَیکی» صفت نسبی است؛ مانند احمدی؛ که اگر نشانه «ی» را از آن جدا کنیم آنچه به عنوان ریشه کلمه باقی می ماند کلمه «کیک» است؛ نه "کی" به معنای شاه و شهریار که توحدی مدعی آن است. در واقع کیکی به عنوان یک کلمه مشتق از ریشه "کیک" و پسوند «ی» تشکیل شده است؛ اما کیکان اسم است از ستاک "کیک"، که با نشانه «ان» جمع بسته شده است. در حالی که کیارش و کیقباد و کیانوش... واژه های مرکبی هستند که از دو واژه قاموسی تشکیل شده اند. تکواژ «کی» در این واژه ها  به معنی شهریار است که همریشه با کیکان نیست و هیچ ربطی به آن ندارد. بنابراین کیکان یعنی طایفه یا روستایی منسوب به کیک .
البته شواهد جغرافیایی نیز این وجه تسمیه را تأیید می کند. کیکانلو نام طایفه ای از کردها است که در سال ۱۰۱۱ از مهاباد به شمال خراسان کوچانده شدند (ایلات و طوایف درگز، ص۲۹). بخشی از این طایفه هنوز در روستای «کیک آباد» واقع در ۲۸ کیلومتری جنوب این شهر زندگی می کنند. وجود جاینامی به نام «کیک آباد» در نزدیکی مهاباد که طایفه کیکانلو از آنجا برخاسته اند نشانه این است که شخصی به نام «کَیک» آن را بنا کرده است نه کَی . 
جاینام دیگری به نام کِیکی نیز که در ۲۸ کیلومتری جنوب بجنورد قرار دارد و به صورت کِی کِی نوشته و خوانده می شود از همین ریشه و پسوند تشکیل شده است. یعنی کیکی و کیکان هر دو به معنای طایفه منسوب به شخصی به نام کیک می باشند. 
حال باید کشف کرد که این شخصیت تاریخی به نام کیک کیست که توانسته است در کردستان و عراق و سیستان و افغانستان آبادی هایی به نام کیکان از خود به جای  بگذارد و طایفه او نیز در شمال خراسان اقدام به تأسیس روستاهایی با نام کیکانلو نماید. این چیزی است که از حوصله علم زبانشناسی خارج است و بر مورخان متعهد دیارمان است که سراغ آن بروند.