فردوسی؛ حافظ فرهنگ و زبان فارسی

فردوسی؛ حافظ فرهنگ و زبان فارسی

یادداشت - نجمه سیددخت

بی‌گمان در تاریخ بسیار‌ کهن ایران زمین، صدها و شاید هزاران زن و مرد نـامدار، شایسته، خردمند، فرخنده و والامقام آمده‌اند و رفته‌اند؛ اما هیچ یک از آنان هرگزنتوانسته‌اند‌ و نه می‌توانند به بزرگی، فرخندگی، اعتبار و شایستگی ابرمردی افسانه‌ای، مـیهن‌دوست، آزاده، مـلی، رهایی‌بخش، نیک‌پندار، نیک گفتار و نیک‌کردار مانند حکیم  ابوالقاسم فردوسی در بین توده‌های مردم و در قلب آن‌ها زندگی‌ کنند‌.

این سربلندترین فرزند همیشه ایستاده و استوار ایران زمین، با خلق کتابی به نـام" شـاهنامه" آن‌چنان طوفانی در فکر و اندیشۀ میلیون‌ها نفر از هم‌عصران خود و میلیاردها نفر از انسان‌های مواج‌ بعد‌ از خود، ایجاد کرده است که هیچ دانشمند، حکیم، فیلسوف، ریاضی‌دان، ادیب و شـاعری نـتوانسته است حتی به بارگاه این فرزانۀ زمانه‌ها نزدیک‌ شود‌. مـردی از تـبار آریـایی‌های پاک و از نژاد خودشان‌، با‌ خلق‌ حـماسه‌ای جـدا از تـمام آثار حماسی گیتی، توانسته‌ است‌ بر بلندترین نقطۀ اوج، افتخار، سربلندی، شرافت، آزادگی، فرهیختگی، دانشمندی وعشق به وطن بیارآمد و صدها هزار نـفر از خـردمندان‌ والامـقام‌ و اندیشمندان‌ گران ‌سنگ گیتی را در سـتایش از خـردمندی خود و کتابش به دنبال بکشد. فردوسی در‌ مقامی‌ از شعر و حـماسه‌سرایی قـرار گـرفته است که‌ هیچ‌ شخص‌ دومی را یارای دسترسی به این مقام‌ افسانه‌ای‌ نبوده است.

او چون از قلب تـوده‌های سـتم‌دیدۀ وطنش برخاسته است، بر دل آن‌ها نشسته و بر تارک راست‌قامتان تاریخ گام گذاشته و از آن زمان تا کنون و تا پدیداری هستی‌، بر‌ بلندای شـکوه و افـتخار انسان‌های آزاده و سـتم‌ستیز بـه جـاودانگی زندگی خواهد کرد. فردوسی فرزند راستین ایران ‌زمین است کـه بـه دور از هـرگونه وابـستگی، بـنیان‌گذار زیرساخت‌های فرهنگی و فـکری مـلی‌گرایی است.

در شب هنگام تولد فردوسی، پدرش در خواب می‌بیند که فرزند نوزاد بر‌ بام بسیار بلندی می‌رود و رو به سوی هستی، فریادی بلند بـرمی‌دارد و بـا عناصر‌ چهارگانۀ هستی به سخن‌ می‌پردازد‌ و از همان پدیده‌ها پاسخی می‌شنود. پدر در صبح‌گاه دیگر، خواب خود را می‌گوید و از تعبیرکنند‌گان خواب، تفسیر خوابش را می‌پرسد و پاسخ می‌شنود که فرزند به دنیا نیامده‌اش چون بـه بـار آید‌ و بزرگ شود، کارش آن‌چنان بالا می‌گیرد و آوازه‌اش آن‌چنان در فراخ‌نای هستی گسترده می‌شود که در چهار گوشۀ گیتی به نام و خرد، بلندآوازه می‌شود.

بلاشک؛ این استعداد، نـبوغ، گـسترۀ دانش، بینش، اندیشه و استادی بی‌گمان‌ فردوسی بر تاریخ، شعر‌ و ادب‌ پارسی بوده است که او را قـادر کـرده است تا حکایتی، داستانی و یا حـماسه‌ای را بـه شعر درآورد کـه لبـی را بـخنداند و چشمی را گریان کند و یـا پادشاهی را که ستم‌ می‌گستراند و تخم اهریمنی می‌پراکند، به بدعهدی و زشت خویی براند و آن امیری را که عـدالت مـی‌گستراند و در راه مردم به حقوق آنان می‌رسد، بـه پاکـی و پرهـیزگاری و شـرافت فـرا بخواند.

از همین رو؛ کینه‌توزی و بـدگویی‌های وزیر سلطان محمود غزنوی از فردوسی، تأکید شاعر بر نژاد پادشاهان و برشمردن نیاکان آن‌ها، اشاره به شـاهانی کـه نـیاکانشان همگی از پادشاهان بوده‌اند و سلسله‌های موروثی پادشاهان از یـک‌سو و کـاهش عـلاقۀ مـحمود‌ غـزنوی‌ بـه شعر و شاعری، همه و همه دست‌به‌دست هم دادند تا شاعر بزرگ حماسه‌سرا را در فشار مالی، روحی و اجتماعی قرارداده و او را وادار به واکنش کنند؛ اگرچه شاعر بزرگ مورد‌ کینه‌ و تنفر محمود غـزنوی و وزیرش قرار گرفته بوده؛ اما بسیاری از حاکمان و امیران همسایۀ حاکمیت محمود غزنوی، از فردوسی به شایستگی یاد می‌کردند و هدایای ارزشمندی برایش می‌فرستادند. پس‌ از‌ افت‌ و خیزهای فراوان، سرانجام شـاعر بـزرگ‌ موفق‌ شد‌ شاهنامه را در 60000 هزار بیت به پایان برساند.

می توان گفت؛ زمان درستی از تاریخ وفات فردوسی در دست نیست؛ اما مرگ او به علت بد عهدی سلطان محمود و حسادت حاسدان، در دورانی سخت و در شرایط نابسامان مالی بوده است. بنا به روایت­های به جا مانده از نظامی گنجوی، مرگ فردوسی هم زمان با تصمیم سلطان محمود غزنوی به دلجویی از فردوسی و پرداخت پاداش بابت سرودن شاهنامه، به او بوده است. محمود تصمیم‌ گـرفت‌ هـمان‌ گـونه که عهد کرده بـود 60000 دینار طلا در‌ مقابل 60000 بیت شاهنامه برای فردوسی بفرستد. او فرمان می‌دهد تا 60000 دینار طـلا را‌ سـوار‌ بر‌ اشتران به توس برند و ایـن کـار انـجام شـد؛ امـا طلاها وقتی‌ بـه‌ دروازۀ شـهر توس رسید که جنازۀ فردوسی از دروازۀ دیگر برای خاکسپاری به قبرستان می‌رفت. در هنگام وفات، از دفن فردوسی در قبرستان توس به علت شیعه بودن فردوسی، ممانعت شد و سرانجام او را در حیاط خانۀ خودش دفن کردند.

براساس گفته­های تاریخی؛ ۲۵ اردیبهشت ماه، روزی است که فردوسی سرودن شاهنامه را بعد از ۳۰ سال به پایان رساند و به همین علت این روز در تقویم رسمی ایران، روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نام گرفته است.

بسی رنج بردم در این سال سی        عجم زنده کردم بدین پارسی

نمیرم از این پس که من زنده­ام         که تخم سخن را پراکنده­ام

 


دیدگاه‌ها
در حال ثبت دیدگاه...

مخاطب گرامی توجه فرمایید: نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.