در دوران قبل و بعد مختوم قلی فراغی در قرن هیجدهم؛ ترکمنها مدارس عالیه نداشتند و بیشتر آنان در مدرسههای خیوه و بخارا تحصیل میکردند که در آن مدارس؛ ادبیات فارسی و عربی تدریس میشد و طبیعی بود که شاگردان؛ تحت تأثیر آن ادبیات؛ قرار بگیرند و اصولاً خود را؛ چه در محل زاد و چه در آن خطه؛ بخشی از فلات ایران و فرهنگ آن میدانستند. آن چنانکه ما باهم؛ میراث تاریخی و سرنوشت مشترکی داشتهایم؛ و همچنین؛ میراث ادبیات کلاسیک مشترکی هم داریم؛ ما با ترکمنها زندگی کردهایم و تجربه زیست مشترک؛ به درازای ده قرن؛ داشتهایم؛ و درک درستی از اشتراکات هویتی یکدیگر؛ داریم.
یک نمونه آن؛ شاعر ترکمن؛ مختوم قلی فراغی از تیره گرکز در شمال خراسان (جرگلان) است؛ نباید به گذشته تاریخمان دوغاب بکشیم؛ باید روی آن پی و بنا؛ آجر بچینیم.
فراغی؛ در اشعارش از ایران سخن گفته؛ از پدیدهای غیرخودی و ناشناس؛ زبان نگشوده است. او ارزومی کند که در کنار عطار و فردوسی مولوی قرار گیرد (شاعران خراسان) که خود فراغی؛ خراسانی است.
او در کنار دیگر شاعران ترکمن؛ همچون شاه بنده و عندلیب و کمینه و.. پربسامدترین؛ تأثیر را از این ادبیات پذیرفته است. پس؛ مختوم قلی وقتی از ایران میگوید یعنی از یک هویت کلان غیر قومی و بدون تمایز سخن بمیان آورده است. چراکه در اشعار ترکمن؛ نمادهای عاشقانه؛ عارفانه؛ فرهنگ ایرانی؛ گلوبلبل و غنچه تا به عباس شاه و شاه بهرام و حضرت فاطمه و علی ع و حسین. تا به چار یار نبی (ص) و تا به توران و عشق و سرو؛ و زن و کمان و الف و مروارید و.. فراوان بکار گرفتهشده است. و این افتخار است؛ مختوم قلی هم؛ چون دیگران؛ بازنمایی عناصر هویت جامعه و فرهنگ ایرانی را وجه همت خود قرار داده است.
سرزمین ایران؛ سرزمین وحدتهاست؛ آن چنانکه برخی ایران و توران را یک ریشه دانستهاند؛ ما در شمال شرق ایران و در آنسوی صحرا؛ همگرایی فرهنگی و ذهنی داریم؛ مؤلفههای هم گرایانه بسیار داریم. مرز سیاسی ما را از آنسو تا به ماورالنهر؛ دور انداخته است؛ وگرنه همه ذیل فلات ایران با همه داشتههایش؛ قرار میگیریم؛ آنچنانکه بودیم.
پس گرامیداشت مختوم قلی فراغی؛ پاسداشت؛ میراث یگانه از هویت ایرانی و میراث مشترک؛ قومی و محلی است؛؛ گرامیداشت؛ فرهنگ خودمان است؛ اهمیت دادن به ریشههای مشترک است؛ چراکه آن شاعر؛ شاعر وحدت و تقریب بود و در اشعارش؛ همین مؤلفههای هویت ما را هم در عناصر زبان وهم در وجوه نمادین وهم در گفتمان؛ در نظام ارزشها تبلور داد؛ و ما بهتر میدانیم که؛ ایران سرزمین معنویت است؛ به هم جوشانده است؛ ما را به هم جوش داده است؛ اساسی و اینچنین؛ یاد مختوم قلی فراغی را گرامی میداریم
نکتهٔ قابلتأمل در نظام اندیشهای مختوم قلی فراغی، اعتدال است. بدین معنا که اشعار وی، درعینحال که گوشههایی از ابعاد مابعدالطبیعی و حقایق آرمانی زندگی بشری را منعکس میکند، واقعیتهای ملموس و پدیدههای عینی جامعهٔ آن زمان را نیز بازتاب داده است. زبان وی، به زبان روزمرهٔ آن دورهٔ قبایل ترکمن بسیار نزدیک بوده و موضوعهای سرودههای او نیز، دغدغهٔ مشترک انسانهای سدهٔ هجدهمی آن سرزمین است. وی، سرودههای متعددی با مضامین حمد و ثنای الهی، مدح و ستایش پیامبران و اولیاءالله و دعوت جامعهٔ خود به تقوای الهی و ره پیمایی در مسیر شریعت و طریقت راستین دارد. کما اینکه خود مختوم قلی را نیز گاهی در زمرهٔ اولیاء و ازجمله «ایشان» ها به شمار آوردهاند. باوجوداین، نقد شرایط اجتماعی، واکنش در برابر تحولات سیاسی و پرداختن به وقایع ملموس زمانه نیز، بخش دیگری از آفرینشهای ادبی وی را به خود اختصاص داده است. در این چشمانداز، شاید بتوان اثر پژوهشی «آنا دردی عنصری» را نمونهٔ مناسبی دانست که دوجهان متمایز (و درعینحال، مرتبط) در دیوان مختوم قلی را تحت عنوان «دو چهرهٔ مختوم قلی» (چهرهٔ تاریخی و چهرهٔ قدسی) شناسایی کرده و پیرامون آن به گفتمان سازی پرداخته است. در همین گفتمان است که مختوم قلی، هم میتواند با نگاهی واقعگرایانه و عملگرایی آشکار، درصدد تنظیم مناسبات قبایل ترکمن با سرداران و حاکمان دورهٔ تاریخی خویش برآید و هم میتواند در چهرهٔ مصلح سیاسی و آرمانگرای بزرگ قومی ظاهر شود. هم میتواند موانع سیاسی، قومی و مذهبی را در دوران تاریخی زمانهٔ خود پشت سر نهد (و در تعصبات آن گرفتار نشود) و درعینحال، در قامت یک اندیشمند دینی و اهل شریعت پایدار مانده و همچنان از احترام قبایل و طوایف ترکمن برخوردار باشد. احترامی که پس از گذشت نزدیک به سه سده، کماکان پابرجاست.
مختوم قلی فراغی یکی از مهمترین عناصر هویت ملی در ترکمنستان و همچنین هویت قومی در بین ترکمنهاست. از سوی دیگر، آرامگاه وی در جغرافیای سیاسی ایران قرار دارد. اسلام و آموزههای آن، بخش قابلتوجهی از زیربنای آفرینشهای مختوم قلی را فراهم آورده است، همچنان که میراث ادب فارسی نیز بخش مهمی از آبشخور فکری و ادبی وی را تشکیل میدهد. همهٔ اینها در حالی است که هویت فرهنگی و سیاسی ترکمنی، در سراسر دیوان اشعار وی، چه در آثار اخلاقی و چه در آثار اجتماعی، بهوضوح قابلتشخیص است. مختوم قلی، حتی آنگاهکه حمد و ستایش خداوند را بر زبان میراند، صبغهای ترکمنی را به نمایش میگذارد و زبان و گفتمان وی، ترکمنی است. درعینحال که تعلق به جهان فرهنگی ایرانی نیز، در جایجای اشعار وی قابلمشاهده است. مختوم قلی، با زبان و بیان ترکمنی، آنگاهکه از خراسان و اصفهان و ری سخن میگوید و یا آن هنگام که به پدیدههای تاریخی جغرافیای ایران اشاره میکند، نه در قبال پدیدهای بیرونی و یا مسئلهای ناشناخته، بلکه گویی در رابطه با موضوعی «خودی» و در بستری آشنا در حال سرودن است. بهعبارتدیگر، باوجود تمام عناصر متمایز فرهنگی و هویتی و بهرغم فرازوفرودهای سیاسی-تاریخی، «غیرت» برجستهای میان «جهان مختوم قلی» و «جهان فرهنگی» ایرانی در دیوان اشعار وی به چشم نمیخورد. باوجوداین، دغدغهٔ «وحدت قبایل»، یکی از ابعاد پرطرفدار دیوان مختوم قلی فراغی در بین ترکمنهاست. «برای تحقق ایدهٔ اجتماعی که مختوم قلی تحت «ضرورت وحدت طوایف ترکمن» مطرح کرده بود، دران روزگار موانع بزرگی وجود داشت. در سدهٔ هجدهم، هر یک از طوایف ترکمن راه خویش را جداگانه میپیمود. تفرقه در میان طوایف نیرومند بود، این ابیات از دیوان مختوم قلی در این زمینه مهم است که نقل میشود:
«[آنگاهکه] دلها و قلبها، یگانگی آغاز خواهد کرد اگر لشکری گردآورد [گرد آید]، خاکها و سنگها گداخته خواهد شد اگر طعام در سفرهای واحد مهیا گردد [بر سر یک سفره بنشینند] آنگاه اقبال ترکمنها بر فراز خواهد شد [بلند خواهد بود]
همانطور که آشکار است، این اشعار مختوم قلی فراغی و مضامین اجتماعی دارد که، مسئلهٔ مرکزی، پراکندگی و جدایی میان قبایل ترکمن بود. در خصوص مناسبات با جهانِ فرهنگیِ ایرانی، مختوم قلی، آشکارا از پیوندهای خود با بزرگان ادبیات فارسی سخن گفته و هنگام سخن گفتن، آنان را بهعنوان عناصری خارجی بازنمایی نکرده است؛ گویا اساساً چنین ضرورتی مطرح نیز نبوده است و حتی در آخرین نسخهٔ فیلم سینمایی زندگینامهٔ مختوم قلی فراغی نیز که در سال 2022 در ترکمنستان (از سوی «ترکمن فیلم») تولیدشده است، از شخصیتهایی همچون خیام، فردوسی، حافظ، نظامی، مولوی و جامی بهعنوان صاحبان علم، بزرگان ادب، خردمندان و اولیاء خدا نامبرده میشود که ورای زمان و مکان و فراتر از هویت قومی، جغرافیایی و زبانی (هویت ملی در آن مقطع، مطرح نبوده است)، در جایگاه «خودی» های تمدنی و تاریخی، بازنمایی شده و اساساً خط و رسمی برای تفکیک آنان از پیشینهٔ هویتی در نظر گرفته نشده است. در این چشمانداز، همچنان که میتوان مختوم قلی را میراث مشترک ترکمنستان و ایران (و حتی میراث مشترک بشریت) دانست، از خیام، فردوسی، حافظ، مولوی و ... نیز میتوان بهعنوان میراث مشترک این دو فرهنگ (و فراتر از آن) یادکرد. ایدهای مبتنی بر اشتراکهای فرهنگی-تمدنی که با عبور از برخی کوتهبینیها و ترجیحات نابجا، در هر دو فرهنگ بهعنوان عناصری «خودی» و تقویتکنندهٔ همگرایی، پذیرفتهشده و در میان قاطبهٔ دولتمردان و جوامع آنها، اعتراضی در قبال این اشتراک وجود ندارد.
مختوم قلی این شاعر پرآوازه و چهره فرهنگی کمنظیر؛ آن چنانکه تاکنون بوده؛ بازهم ظرفیتهای ناگشوده آن میتواند درزمینهٔ روابط ایران و ترکمنستان و منطقه و فرارود و ماورالنهر؛، به همراه تاریخ و میراث آن، عامل همگرایی باشد. برخی زمینهها ازجمله نسخههای خطی در کتابخانههای ترکمنستان و ایران، بناهای پیش از اسلام در دو کشور؛ پیوندهای زبانی و ادبی (بهویژه در عرصهٔ ادبیات کلاسیک) حضور گروه همبار در دو سوی مرز، آموزههای اسلامی، با عبور از برخی تفاوتها،. موضوعهای اجتماعی و فرهنگی و میراث تمدن اسلامی نیز، دارای ظرفیت قابلتوجهی در عرصهٔ همگرایی است. مردم دو کشور، دارای اشتراکهای متعدد و قابلتوجهی در نظام ارزشی و باورها هستند که بهطور مستقیم در روندهای همگرایی مؤثر خواهد بود. اما در بستر این اشتراکها، مختوم قلی فراغی، دارای ظرفیت منحصربهفردی در همکاری و همگرایی است که با توجه به شرایط استثنایی آن، بههیچوجه قابلتقلیل و فروگذاری نیست. چراکه مبتنی بر واقعیتی است که میراث مشترک دو کشور را در خود متبلور ساخته است. نیازی بهتصریح نیست که «میراث مشترک» در معنای دقیق آن، نه در بین همسایگان و حتی متحدان، بلکه صرفاً در میان اعضای یک «خانواده» قابل تصریح است. با این توصیف، همانطور که اشاره شد، مختوم قلی نمونهای عینی از میراث مشترک خانوادگی در میان ایران و ترکمنستان که درعینحال، بهمثابه یکی از پیشرانهای اصلی توسعهٔ روابط فرهنگی بین دو کشور قابل اشاره است.
مختومقلی فراغی چهره ای فرهنگی و دینی و عالمی است که میتواند فراهم کننده و پدید آورندۀ فرصتی منحصر به فرد در زمینۀ روابط فرهنگی ایران و ترکمنستان باشد. چرا که الگویی واقعی از «میراث مشترک» در میان دو کشور همسایه (دو عضو یک خانواده) محسوب شده و شاهدی بر دیرینگی پیوندهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی میان آنان است. در عین حال که خودِ فرهنگ، به عنوان یکی از پیشرانهای اصلی توسعۀ بیش از پیش روابط این دو همسایه به شمار آمده و میتواند زمینهساز سیر مثبتی از همگرایی سیاسی و سیاست خارجی نیز تلقی شود. از سوی دیگر، عبور از فرازها و فرودها و تجربۀ بیش از سه دهه روابط دوجانبه، نویدبخش پیشبرد مناسبات تهران و عشقآباد در چارچوبی عقلانی و توأم با نمایش کامل حسن همجواری است که به نوبۀ خود، چشمانداز روشنی از توسعۀ مناسبات را در موضوعها و زمینههای گوناگون ترسیم میکند.
در روابط ایران و ترکمنستان، زمینههای ساختاری قابل توجهی از عُلقهها و فرصتها قابل تشخیص است که افزایش تعاملات میان نخبگان علمی و اجرایی و گسترش روابط میان نهادهای فرهنگی و رسانهای، میتواند هم در جایگاه پیشران و هم به عنوان مکمل این روابط، مورد توجه و تأکید قرار گیرد.